جدول جو
جدول جو

معنی استاد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

استاد کردن
ماهرکردن بدرجه استادی رسانیدن کسی را
تصویری از استاد کردن
تصویر استاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استوار کردن
تصویر استوار کردن
محکم کردن، تایید کردن، استوار ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(لُ هی ی)
نسبت کردن. اسناد دادن
لغت نامه دهخدا
محکم کردن سخت کردن موء کد گردانیدن، درست کردن، صحه نهادن، سخت گرفتن سخت بستن محکم بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسترد کردن
تصویر مسترد کردن
پس دادن مستردداشتن: کتابی که ازفلانی گرفته بودم دیروز مسترد کردم
فرهنگ لغت هوشیار
جسور کردنبی پروا ساختن: و یک چندی سخن او می شنود تا او را گستاخ کرد و داعیان و اتباع او را بشناخت، پررو ساختن وقیح کردن، رام کردن مانوس کردن: برون آرند ماران را زسوراخ بافسون و کنندش رام و گستاخ. (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراد کردن
تصویر ایراد کردن
اعتراض کردن ایراد گرفتن: بر مطالب او ایراد کرد، بیان کردن: (نه هر عبارتی که در نعت او ایراد کند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاد کردن
تصویر ایجاد کردن
تاشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
عیب گرفتن، نقد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افساد کردن
تصویر افساد کردن
تباه انگیختن پهشاندن (پهش فساد)
فرهنگ لغت هوشیار
تقلید کردن، پیروی کردن، متابعت کردن، پشت سر امام جماعت نماز گزاردن، پیروی کردن، پس نمازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتماد کردن
تصویر اعتماد کردن
اطمینان کردن، وثوق داشتن به
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشهاد کردن
تصویر اشهاد کردن
گواه گرفتن شاهد گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براستاد کردن
تصویر براستاد کردن
درست بودن درست آمدن: (ما را هر چه اندیشه میکنیم براستاد نمیکند که ده هزار سوار ترک در میان ما باشند) (بیهقی 481)، محافظت کردن: (حافظوا علی الصلوات براستاد کنید و گوشوان باشید برهنگام نمازها همه) (کشف الاسرار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسقاط کردن
تصویر اسقاط کردن
انداختن سقوط کردن ساقط کردن افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطراد کردن
تصویر استطراد کردن
از سخن دور افتادن کناره رفتن از مطلب دور افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
راهنمایی کردن راموزی نیوری رهنمونی کردن به راه راست آوردن راه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
پشت بچیزی دادن تکیه بچیزی کردن، آیه یا حدیث یا سخنی و مانند آنرا سند قرار دادن و بدان تمسک ساختن، یافته نمودن نورده نمودن (نورده سند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناد کردن
تصویر اسناد کردن
از کسی آوردن از کسی دانستن نسبت دادن چیزی بکسی
فرهنگ لغت هوشیار
آغاز کردن شروع کردن، بدء، پیش دستی کردن سبقت گرفتن تبادر مبادرت، انشا
فرهنگ لغت هوشیار
به هم پیوستن یگانه شدن متحد شدن بهم پیوستن دادی که منعقد میسازند و همگام شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احماد کردن
تصویر احماد کردن
ستودن ستودن ستایش کردن تحسین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در گوش گذاشتن اگر سعادت دو جهانی می خواهید اینسخن در گوش گذارید (کلیله و دمنه) گوش فرا دادن شنیدن گوش فرا دادن شنودن اصغاء کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جهد کردن کوشیدن، مجتهد بودن کوشابودن، رای صواب جستن، جهد سعی کوشش، استادی، استنباط مسایل شرعی بقیاس از کلام الله و حدیث و اجماع بشرایطی که در کتب شرعی ثبت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفاده کردن
تصویر استفاده کردن
سودبردن به خود بهره رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفار کردن
تصویر اسفار کردن
اظهار کردن بیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسراف کردن
تصویر اسراف کردن
تبذیر کردن زیاده روی کردن، ولخرجی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استمداد کردن
تصویر استمداد کردن
مدد خواستن یاری خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتدا کردن
تصویر ابتدا کردن
((اِ تِ. کَ دَ))
شروع کردن، آغاز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
خرده گیری، خرده گرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایجاد کردن
تصویر ایجاد کردن
پدید آوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایراد کردن
تصویر ایراد کردن
سخنرانی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعتماد کردن
تصویر اعتماد کردن
Confide, Trust
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اتحاد کردن
تصویر اتحاد کردن
Ally, Unite
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استفاده کردن
تصویر استفاده کردن
Employ, Use, Utilize
دیکشنری فارسی به انگلیسی